
این بازداشتگاه در قلب شهر سنندج در استان کردستان ایران بنا شده و هیچکس از مساحت و یا تعداد سلولهای انفرادی آن اطلاع ندارد. چون کسی نمیتواند تنها یک لحظه با چشم باز در داخل آن بازداشتگاه حرکت کند.
زندانی به محض ورود به آن بازداشتگاه مورد بیاحترامی شخصیتی کارکنان آن بازداشتگاه قرار میگیرد. همگی کارکنان این بازداشتگاه، باید به نام «حاجی آقا» خطاب شوند. یعنی هیچکسی نمیتواند تشخیص دهد که از طرف چه کسی به او بیاحترامی میشود. چون چشمهای زندانی همیشه بسته است حتی در زمان بازجویی، به جز در داخل سلولی که زندانی باید در آن زندگی کند.
در این بازداشتگاه خبری از دکتر و درمان نیست و تنها یک نفر وجود دارد که به او دکتر میگویند. ولی او دکتر نیست و آنقدر به زندانی بیاحترامی میکند که زندانی به هیچ عنوان حاضر نیست پیش او برود. در این محل هم چشمان زندانی بسته است.این بازداشتگاه به شکلی ساخته شده که هیچ یک از زندانیان با خدمه و یا نگهبانها تماس مستقیم ندارند و درب سلول زمانی باز خواهد شد که زندانی را جهت بازجویی ببرند. در غیر این صورت تنها دریچه پایین درب سلول باز میشود آن هم جهت تحویل غذا و یا جمعآوری پسماندههای غذا.
در طول 24 ساعت، تنها دو کلمه باید صحبت کنید؛ یعنی زمانی که حاجی آقاها برای تحویل غذا مراجعه میکنند: 1- چند تا نان میخواهید؟ 2- چای میخوری؟ زندانی باید سریع به آن دو سئوال جواب دهد در غیر این صورت چای یا نان را به صورت زندانی پرت میکنند.
اگر مریض باشید و به آن حاجی آقاها اطلاع دهید که مریض هستم شاید بعد از مدتی زیاد که وقت آن برای هیچکس مشخص نیست، زندانی مریض را نزد آن دکتر ببرند که از دکتری چیزی بلد نیست و تنها برای گرفتن حقوق به آن بازداشتگاه مراجعه میکند.(من خودم بعد از 10 روز اعلام کردم که مریض هستم و نیاز به دکتر دارم، حتی مریضی خودم را با بازجوها در میان گذاشتم، اما زمانی من را نزد دکتر بردند که دیگر کلیههایم از کار افتاده بود.)
در آن بازداشتگاه چیزی به نام هواخوری وجود ندارد. اما یک اطاق وجود دارد که سقف آن را برداشتهاند و طول و عرض آن تقریبا به 6 متر میرسد و اگر آن حاجی آقاهای مسئول زندان دوست داشته باشند و آن روز سر حال باشند یک روز در میان زندانی را به مدت 20 دقیقه به آن اطاقکی که تنها سقف آن با سلول خود زندانی متفاوت است، میبرند. یعنی هواخوری آن بازداشتگاه به اندازه یک سلول است که تنها سقف ندارد. خیلی از زندانیها به دلیل این که حاجی آقاها با آنان برخورد غیرانسانی میکنند از آن 20 دقیقه هواخوری هم صرفنظر میکنند .(شخص خودم در طول آن 32 روز تنها دو بار رفتم.)
اگر متهم کاری داشته باشد و به اطلاع حاجی آقای بازداشتگاه برساند، آنان به جای این که به درخواست زندانی رسیدگی کنند به زندانی میگویند، برو اعتراف کن تا از اینجا خلاص شوید و…
در بازداشتگاه مخوف شهر سنندج، زندانی آب آشامیدنی برای مصرف روزانه ندارد و باید از آب گرم حمام برای خوردن استفاده کنند.
در این بازداشتگاه چیزی به نام میوه و… وجود ندارد. تنها سه وعده غذا به زندانی میدهند که بدترین غذا میباشد. اگر روزی برنج باشد؛ احتمال دارد که سالهاست، تاریخ آن برنج انقضاء شده، اما زندانی به دلیل این که هیچی برای خوردن ندارد باید آن را مصرف کند.
در این بازداشتگاه، سکوت کامل حکمفرما است و هیچکسی حق ندارد یک کلمه صحبت کند، یعنی اگر زندانی مدت زیادی در آن بازداشتگاه محبوس باشد، زبان انسان هم یادش میرود و باید مثل تارزان صحبت کند. در غیر این صورت زندانی مورد بیاحترامی نگهبانان که مشخص نیست چه کسانی هستند قرار میگیرد. ( یک روز یکی از زندانیان که سلول ایشان دیوار به دیوار سلول من بود سئوال کرد ساعت چند است؟ من هم جواب دادم بعد از آن نگهبانی که در آن محوطه بود خیلی به من بی احترامی کرد و گفت من در پشت بام بودم و صدای شما را شنیده ام و…).
کتاب و روزنامه و حتی دفتر و خودکار اکیدا ممنوع است و هیچکسی نمیتواند جز قرآن در خواست کتاب و یا روزنامه کند. در این بازداشتگاه زندانیانی وجود دارند که مدت هاست در سلول انفرادی شب را به روز و روز را به شب سپری کردهاند و شاید کسی از سرنوشت آنان اطلاعی نداشته باشند.
دراین بازداشتگاه، زندانی تنها زمانی صحبت میکند که پیش بازجو است. اگر یک ماه بازجو برای بازجویی مراجعه نکند، زندانی مثل آن است که کر و لال است و فشار روحی به اندازهای است که زندانی معمولا سلامت روانی خود را از دست میدهد. چون هیچکسی با او صحبت نمیکند، حتی زمانی که برای بازجویی و یا هواخوری میرود، حاجی آقا درب سلول را باز میکند و زندانی هم یاد گرفته است که باید چشم خود را ببندد و به کریدور برود. آن حاجی آقایی که درب سلول را باز کرده است تنها بلد است به زندانی بگوید، حرکت کن، سرت را پائین بگیر و نگاه نکن.
در داخل بازداشتگاه چیزی بنام تخت وجود ندارد و هر چند روز یک بار یک نفر با صورت بسته داخل سلول می شود و زندانی را مجبور می نماید تا مدتی رو به دیوار بماند و شخص مورد نظر به بازدید از پتو ها مشغول می شود و مشخص نیست در آن سلول انفرادی دنبال چه چیزی است. این کار را انجام می دهند تا اینکه از نظر روحی زندانی را تحت فشار قرار دهند.
اگر قاضی پرونده و یا بازجوها مصلحت بدانند که زندانی با خانواده خود ملاقات کند؛ زندانی را با چشمان بسته همراه چند نفر مامور سوار ماشین میکنند و بعد از این که از درب بازداشتگاه خارج شد به ستاد خبری میبرند و زندانی در یکی از اطاقهای ستاد خبری با خانواده خود ملاقات میکند. بعد از پایان ملاقات، زندانی را با چشمان بسته به بازداشتگاه بر میگردانند. برای مخفی نگاه داشتن این بازداشتگاه زندانی را جهت ملاقات به ستاد خبری می برند.
در این بازداشتگاه 24 ساعته چراغ روشن است و زندانی در سلولی محبوس است که توالت و حمام هم در آن سلول انفرادی قرار دارد. باید این را بگویم که زندانی در توالت حبس خود را سپری می کند.
به این صورت تمام زندانهای مخوف دنیا را برای کسانی ساختند که در جامعه دچار تخلفاتی شدند و یا به شکلی برای افراد ان جامعه مشکلاتی ایجاد کردهاند.
ولی کسانی مثل ما که اقدام به تشکیل یک تشکل کارگری کردیم تا در مقابل کارفرما از حق و حقوق خودمان دفاع کنیم، باید مدتها در سلول انفرادی نگهداری شویم. این در حالی است که همه ما کارگران از تشکیل تشکل کارگری دفاع میکنیم و عضویت در آن تشکل را حق طبیعی خود میدانیم. در تمام دنیا سلول انفرادی برای کسانی است تا به جرمی که مرتکب شدند اعتراف کنند!!
آیا تاوان ساختن یک تشکل کارگری در کشور ما آنقدر هزینه دارد که مسئولان امنیتی با توجه به این که میدانستند شخص من از ناحیه کلیه مشکل دارم، من را آنقدر در سلول انفرادی نگهاری کردند تا هر دو کلیه خود را از دست بدهم! این در حالی است که من صدها بار اعلام کردم و باز هم اعلام خواهم کرد که تأسیس تشکلهای کارگری حق ما کارگران است و هیچکس و یا نهادی و دولتی نمیتواند این حق را از ما سلب کند.
در پایان تاکید میکنم که من به عنوان یک کارگر، که از دوران کودکی کار کردهام و استثمار نیروی کار توسط سیستم سرمایهداری و حکومتهای حامی سرمایه و همچنین تهدیدها و زندانها و شکنجههای آن را نیز از دوران نوجوانی، با تمام وجودم لمس و تجربه کردهام با صدای بلند اعلام میکنم که من و هم طبقهایهایم خواهان لغو هرگونه شکنجه و اعدام، سانسور و اختناق و آزادی بیان و تشکل در جامعهمان هستیم. به علاوه ما خواهان آزادی نه تنها کارگران زندانی، بلکه آزادی بدون قید و شرط همه زندانیان سیاسی و اجتماعی هستیم و در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نخواهیم بود!
شهریور ماه 1394