«ناگفته های زندان تهران بزرگ از زبان یک شاهد» تیتر بخشهایی از گزارش یک زندانی آزاد شده از زندان تهران بزرگ است که جهت انتشار به کانون حقوق بشری نه به زندان – نه به اعدام رسیده است.
زندان تهران بزرگ یکی از بدترین زندانهای ایران است و بسیاری از جوانان بازداشت شده بخصوص در جریان اعتراضات سراسری آبان۹۸ در این زندان محبوس هستند. بسیاری از این جوانان بدون هیچ جرمی و فقط بخاطر حضور در خیابان به زندان افتاده اند.
مقامات قضاییه با پایین ترین سطح سواد و البته با بالاترین سطح شقاوت این جوانان را به سنگین ترین احکام محکوم کرده و زندگی خود و خانواده آنها را متلاشی نمودهاند.
شرح جنایتهای صورت گرفته در این زندان جهنمی از طاقت بیان خارج است و ناگفته های این زندان باید روزی توسط کسانیکه این شکنجه ها را با گوشت و پوست خود متحمل شده اند بیان شود؛
ناگفته های زندان تهران بزرگ از زبان یک شاهد؛
امکانات در زندان تهران بزرگ افتضاح بود، مخصوصا قرنطینه زندان، سالنش خیلی کوچک بود، حدود دو متر، هواخوری اش هم همینطور، حداکثر دو الی سه متر بود، یک دوش داشت با دو تا دستشویی، تو زمستون بارها با آب سرد دوش گرفتم! حتی حوله نداشتم خودم رو خشک کنم، با زیرپیرهنی خودم را خشک میکردم.
مشکلات آنجا خیلی زیاد بود از جمله اینکه سوسک و ساس و موش زیاد داشت، مخصوصا ساس که خیلی زندانیان را اذیت میکرد، بعضی مواقع شب چیلرها رو خاموش میکردند و در سرمای خشکی که آن منطقه داشت بسیاری بچه ها بیمار میشدند و در همین شرایط آب گرم هم وجود نداشت.
یکی از موضوعات سوال برانگیز که هنوز هم پاسخش را پیدا نکردم این بود که زمانی که آزاد شدم تا یه مدت دچار فراموشی شده بودم، حالا اینکه دلیل این مساله چی بود و اینکه آیا در غذا چیزی می ریختند را نمی دانم.
اتهام من تبلیغ علیه نظام و فعالیت سیاسی در فضای مجازی بود، در دادگاه دادیار به من گفت «آمدیم در موردت تحقیقات محلی کردیم حتی یه نفر بدت رو نگفته!»، گفتم آقای قاضی من آدم خطرناکی برای این جامعه نیستم. در جوابم گفت: «گفت خوب نباید این حرفها رو میزدی»
وکیل بندها همدست زندانبانان عوامل آزار زندانیان
یکی از کسانی که زندانیها رو آزار میداد شخصی بود به نام میرزاآقایی که زندانیها بشدت از او متنفر بودند.
این حرفهایی که در مورد پیمان صمدی گفته می شود کاملا درست است چون یکی از زندانیان را مورد آزار قرار داده بود و من خودم این زندانی را دیدم.
وکیل بندها با زندانبانها کاملا هماهنگ بودند و برایشان خبررسانی میکردند. کار وکیل بند سالن ۱۰ بنام مجید هاشمی که با جرائم مالی بازداشت شده بود همین بود.
زمانی که در زندان تهران بزرگ بودم همین سیدامید موسوی که آزاد شد و چند ماه بعد فوت کرد با ما بود، یا ساسان نیک نفس، عوامل زندان به این بچه ها متادون یا قرصهای تاریخ مصرف گذشته میدادند، اسم متادون رو گذاشته بودند «داروهای تحت نظری!».

بیشتر بخوانید:
در هزار توی جهنمی بنام زندان تهران بزرگ چه میگذرد
نمونه هایی از شکنجه زندانیان و اثرات روانی زندان
زندانیان از شکنجه هایی که شده بودند صحبت میکردند. یکی از زندانیان می گفت که من را توی تابوت کردند. او میگفت من هنوز هم ناخن هایم که در می آید می افتد. البته اثرات روانی آن زندان در ذهن کسی که در آنجا محبوس باشد می ماند. مثلا با اینکه یک سال و چند ماه است که از آن جهنم خارج شده ام اما هنوز هم شبها کابوس آنجا را می بینم.
یکی از روشهای شکنجه و آزار زندانیان این بود که زندانی برای اعزام به بهداری خارج از زندان آماده میشد، تا غروب او را نگه میداشتند میگفتند سرباز برای اعزام نداریم.
در زندان تهران بزرگ یک روز برابر یک ماه می گذشت. در عمرم آن ۱۴ روزی را که در قرنطینه تهران بزرگ بودم فراموش نمی کنم. یک شکنجه گاه بود.
هر روز دو بار آمارگیری داشتیم صبحگاهی و آمار عصر، صبح در هواخوری را باز میکردند و عصر در را میبستند، وقتی در قرنطینه در بسته میشد فکر میکردی در یک قفس انداختنت چون فضایش خیلی کوچیک بود، مثل قبر میماند!
در بند که رفتم، هر کس به شرایط بد زندان اعتراض می کرد او را برای تنبیه به قرنطینه می فرستادند چون قرنطینه خودش یک تبعیدگاه بود. از جمله دو نفر از هم اتاقی هایم به نامهای پویا قبادی و شاهپور احسانی را بدلیل اعتراض به شرایط و امکانات بصورت تنبیهی به قرنطینه فرستادند. اولی مجاهد بود و دومی فعال کارگری، بازنشسته و پیرمرد.
شکنجه و فشار بر خانواده زندانی
باید بگویم خانواده زندانیان بیشتر از خودشان تحت فشار بودند. چند بار که پدر و مادرم به ملاقات آمدند به خوبی مشخص بود طوریکه مادرم از شدت ناراحتی گوشی را برداشت و زد زیر گریه.
یکی از زندانیها به اسم اکبر فراجی بود که هنوز هم آنجاست، میگفت: «مادرم خیلی پیره و نمیدونه افتادم زندان، گفتم پس چطوری باهاش تماس میگیری؟ متوجه میشه که! چون وقتی شما از زندان تماس میگیرید میگه شما یک تماس از زندان دارید، یکی از خطهای تلفن رو نشونم داد و گفت اون تلفنصداش ضعیفه و با اون تماس میگیرم باهاش، چون گوشش خوب نمیشنوه متوجه نمیشه…»
خودکشی زندانیان از فرط فشار
در زندان تهران بزرگ زندانیانی بودند که از فرط فشار دست به خودزنی می زدند. همین سیدامید موسوی یک بار لباس خود را بالا زد و شکمش را نشان داد. با کارد خودش را زده و زخمی کرده بود.
یک بار قبل از آمار عصر با چند قرص میخواست خودکشی کند و قرص خورده بود، رفته بود روی تختش و دراز کشیده بود که بچه ها دیده بودند یک نفر در اتاق در جمع ننشسته و روی تخت دراز کشیده، سریع او را به بهداری رساندند وگرنه جان می سپرد.
بسیاری از بچه هایی که در اعتراضات بازداشت کرده بودند فقیر بودند و مشکلات خانوادگی داشتند. مثل سیامک مقیمی که بیماری اعصاب و روان داشت و بارها خودزنی کرد. بچه هایی که اونجا بودند از قشر فقیر جامعه بودند بسیاری از اونها سواد کافی نداشتند و یا وضعیت مالی بسیار بدی داشتند.

بیشتر بخوانید:
زندان تهران بزرگ کجاست؟
به کانال نه به زندان نه به اعدام در تلگرام بپیوندید
https://t.me/NoToPrisonNoToExecution