۱۱خرداد ۱۳۹۳ سالروز اعدام زندانی سیاسی غلامرضا خسروی سوادجانی
روز ۱۱ خرداد هر سال یادآور اعدام زندانی سیاسی غلامرضا خسروی بعد از حمله به بند ۳۵۰ اوین در آن پنجشنبه سیاه است. غلامرضا همان دلاورمردی است که شورش در بند ۳۵۰ اوین و ایستادگی با دست خالی در برابر ماموران زندان به نام او ثبت شده است.
دلاور مردی که ۳۶ماه را در انفرادی زیر حکم اعدام گذراند بدون اینکه ذره ای در برابر خواست دیکتاتوری کوتاه بیاید.
جوانمردی و دلاوری غلامرضا برای همیشه در قلب و ضمیر تمام زندانیانی که روز پنجشنبه ۲۸فروردین ۹۳ در بند ۳۵۰ اوین معروف به پنجشنبه سیاه حضور داشتند و کلیه کسانی که در بیرون زندان خبرهای آنرا دنبال میکردند، ثبت شد.
آن پنجشنبه خونین که پاسداران و ماموران زندان، تحت عنوان بازرسی به اتاق یک بند۳۵۰ حمله کردند، به طرز وحشیانیه ای زدند و سوختند و شکستند، به زندانیان دستبند زدند و برای تحقیر موهایشان را تراشیدند و لباسهایشان را کندند، اما زندانیان با دست خالی ایستادند و مقاومت کردند. در این میانه، غلامرضا در پیشاپیش زندانیان میدرخشید و حضورش الهام بخش و گرمابخش تمامی بند بود.
امروز نام غلامرضا خسروی، در کارنامه مقاومت زندانیان سیاسی، مترادف «مقاومت تا پای جان و سرخم نکردن و تسلیم ناپذیری در برابر دیو خونریز و دیکتاتوری ولایت فقیه» است.
غلامرضا خسروی در یکی از کارهای دستی اش در بند ۳۵۰ به یادگار نوشت:
آنزمان که بنهادم سر به پای آزادی دست خود زجان شستم از برای آزادی. غلامرضا خسروی مهر ۹۱ – اوین

واکنش ها به اعدام غلامرضا بعد از واقعه بند ۳۵۰ اوین در پنجشنبه سیاه
سهیل عربی در باره او نوشت:
به او می گفتم من از آن روز که در بند ۳۵۰ و در کنار توام آزادم. اتاق یک با حضور زنده یاد غلامرضا خسروی و سایر دوستان برایم دلپذیرترین و دوست داشتنی ترین جای جهان بود.
روزها گذشت و پنجشنبه خونین ۲۸ فروردین ۹۳ فرارسید. روزی که به اسم بازرسی به اتاق یک حمله شد. به طرز وحشیانه ای توسط گارد؛ سربازها؛ پاسداران و حتی روسای زندان اوین مورد ضرب و شتم قرار گرفتیم. دستهایمان را بستند و به قصد تحقیر موهایمان را تراشیدند و لباسهایمان را کندند. تنها سلاح ما در برابر وحشیگریشان خواندن ترانه مرغ سحر ناله سر کن و اقدام به اعتصاب غذا بود.
دیری نپایید که غلامرضا را برای اجرای حکم اعدام به زندان گوهردشت انتقال دادند. شاید اگر آن روزها رسانه های ما قدرت امروز را داشتند و از زنده یاد خسروی حمایت می کردند او را از دست نمی دادیم و جهان محروم از یک فرابشر نمی شد.
غلامرضا رفت و حسرت ماند. تحمل حبس بدون او برایمان دشوارتر از پیش شد.
زندانی سیاسی مجید اسدی درباره او نوشت:
پس از بازگشت اش از انفرادی، بیآن که بداند جلاد در کمین نشسته و فرصت اندکی در این دنیا برایش مانده، بهطرز شگفتآوری انسان دیگری شده بود. فعالتر، سرشارتر و پرشورتر از قبل بهدیگران میپرداخت. نظم تازهیی در رفتارش دیده میشد که پیش از آن سابقه نداشت. دقیقهها از شتاب کارهایش جا میماندند. نرمش و انعطافاش در قبال اشتباهات افراد بعضاً آدم را کلافه میکرد تا اینکه یکبار در توضیح عملکرد خود گفت: «پیامبر برای این رحمه للعالمین بود که رحمت اش بیدریغ به همه میرسید». و به این طریق، خطاهای دیگران را با عشق و رحمتی یکسویه جبران میکرد.
مجید اسدی درنامه دیگری درباره او نوشت:
روز ۲۸فروردین ۹۳(پنجشنبه سیاه) زمانی که همه چیز خبر از فاجعهای محتوم میداد، کمی قبل از یورش گارد، در حالی که قرآنی در دست داشت، وسط اتاق ایستاده و رو به حاضرین گفت: « هر کسی مختار است بماند یا برود. ماندن در اتاق ممکن است بهای سنگینی داشته باشد. هر کس خارج شود، عزت و آبرویش پیش همه ما محفوظ خواهد بود و کسی حق ملامت و سرزنش او را ندارد. ولی من، حتی اگر همه از اینجا خارج شوند، باز هم خواهم ماند!» صمیمیت این حرفها چنان جرأت و اعتمادی بخشید که همه زنگارهای تردید به رنگ حماسه درآمد. چند روز قبل از آن به من گفته بود «دفعه پیش که اعتراضی شکل گرفت، احساس میکنم موقع شعار دادن، صدایم آنطور که باید بلند و قوی نبود. این بار باید جبران کنم.» با آن که هیچکس به این جملات و انتقادات باور نداشت اما روح عصیانگرش به این چیزها قانع نبود و میخواست زمین و زمان و خویشتن خویش را به کلی علیه خصم لجوج مردم ستیز بشوراند.
آن روز صبح بهخاطر تب و آنفولانزای شدید وقتی به خود آمدم و از جایم برخاستم، متوجه شدم که او را صدا زدهاند. با شتاب و عجله در میان حلقه بهت و سکوت تعدادی از بچهها داشت لباس بر تن میکرد و آماده میشد. کفش هایش را جلوی در جفت کرد و با کمی مکث، برای آخرین وداع به سمت ما برگشت. در آن حین به ناگاه تبسمی عمیق و رها بر چهرهاش نشست. هیچگاه آن لبخند را فراموش نخواهم کرد. سیمای فاتحانه مردی که بر نعش دشمن خویش مینگریست. دستگاه خلیفه جور با همه قاضیان دروغین و مفتشان درندهاش میخواستند تا او را در ورطه آشوب و تشویش مرگ به کرنش وادارند، اما راز گشوده آن لبخند، بشارت تسخیر مرگ و پیروزی یک آرمان بود در اتمسفر «نتوانستن» ها، وقتی جاده پیروزی اینگونه هموار میشود و در قلب تاریخ امتداد مییابد، پس چرا در آن لحظه شورانگیز فتح بالاترین قله حیات خویش لبخند پیروزی بر لب ننشاند؟!
پدر ندا آقا سلطان پس از اعدام غلامرضا خسروی در آستانه پنجمین سالگرد شهادت اعدام غلامرضا خسروی را به خانوادهی او تسلیت گفت و اعدام او را را نشانه یی از ضعف و زبونی حاکمان خونریز نظام پلید جمهوری اسلامی دانست.
روزنامه تایمز لندن: «گروههای حقوقبشری اعدام یک مبارز برجسته اپوزیسیون در ایران را – که بهرغم اعتراضها و فراخوانهای قبلی حکومت تهران برای لغو این حکم صورت گرفت محکوم کردند.»
روزنامه لسآنجلس تایمز: «حکومت ایران یک زندانی مرتبط با گروه برجسته اپوزیسیون را بهرغم فراخوان عفو بینالملل اعدام کرد».
خبرگزاری فرانسه: «روز دوشنبه، یک روز بعد از اعدام یک زندانی سیاسی که بهرغم نگرانیهای بینالمللی حلقآویز شد، ایالات متحده مجدداً نگرانی خود را نسبت به تعداد «بالای» اعدامها در ایران ابراز کرد».
به کانال نه به زندان نه به اعدام در تلگرام بپیوندید
https://t.me/NoToPrisonNoToExecution